سیری در سیاحت نامه ی ابراهیم بیگ
Ads2 /endAds2 BlogCounterBlock /endCounterBlock HitPostsBlock /endHitPostsBlock RandPostsBlock /endRandPostsBlock BlogCustomHtmlBlock BlogCustomHtmlBlock BlockRight /endBlockRight
Ads1
تبلیغات
<-Text1->
/endAds1
آمار و کدها
FormLoginBlock
عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع BlogRegFastBlock /endBlogRegFastBlock > /endFormLoginBlock
ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 50
بازدید کل : 34420
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

IfLoginBlock منوی کاربری


خوش آمدی : آخرین ورود:/user/profile نام کاربری : /user/edit آمار و کد ها مشاهده پروفایل ارسال پست جدید ویرایش پروفایل خروج از سایت /endIfLoginBlock
نویسندگان
MailBlock
خبرنامه
براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
/endMailBlock
RandPollBlock
سنجی
وبلاگ رو چه طور می بینید؟
/endRandPollBlock
RandChatBoxBlock
چت باکس
<-MyChatBox->
/endRandChatBoxBlock
لینک دوستان
درياي احساس
چت روم
چت روم استان چهارمحال وبختیاری
مادرم بلوط
اصفهان متعهد
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همه درهمه و آدرس vahid-zz.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ارسال لینک
LinkAutoBlock
تبادل لینک هوشمند
/endLinkAutoBlock
BlogUserBlock
کاربران
/endBlogUserBlock
BlogSearchBlock
جستجو

/endBlogSearchBlock
پشتیبانی

قدرت گرفته از: blogfa
ترجمه شده توسط : اینـتر وب
پشتیبانی
RSS

Powered By
enterweb.ir
Translate : Enterweb.ir
Block
پشتیبانی

قدرت گرفته از: blogfa
ترجمه شده توسط : اینـتر وب

/endBlock
Ads3
تبلیغات
<-Text3->

/endAds3
ContactBlock
تماس با ما

/endContactBlock
RegisterBlock
عضویت در سایت
[Register_Form]

/endRegisterBlock
ForumBlock
آخرین ارسال های انجمن
ForumPostsLoopBlock /endForumPostsLoopBlock
عنوان پاسخ بازدید توسط
ForumPostCountAnswer [ForumPostLastAuthor] [] [loxblog]

/endForumBlock
PostImageBlock

/endPostImageBlock

ترجمه ی احوال  

در شرح حال مؤلّف ارجمند سیاحت نامه ی ابراهیم بیگ ،همانا موثق ترین مرجع، نوشته ی خود او در مقدمه ی جلد سوم است. ما با استفاده از آن سعی می کنیم چهره ی روشنی از این روشنفکر آزاده ارائه دهیم:

زین العابدین فرزند مشهدی علی فرزند حاجی رسول فرزند حاجی عبدالله فرزند حاجی حمزه خان از کردهای ساوجبلاغ (مهاباد کنونی) بود.پدرانش سنّی شافعی بودند .امّا بعد ها به مذهب تشیّع گرویدند ودرمراغه به تجارت مشغول شدند وگویا از سرشناسان دیار خود گشتند.

زین العابدین از هشت سالگی به مکتب رفت و هشت سال را به تحصیل پرداخت امّا از اظهاراتش پیداست که از شیوه ی تدریس وتعلیم آن دوره راضی نبوده است و ازآن به «جهل مرکّب» تعبیر می کند.

در شانزده سالگی به حجره ی پدر وارد شد ودر بیست سالگی برای تجارت به اردبیل رهسپار گردید وکم کم  برای خود دم ودستگاهی به هم زد واسب و نوکر وتفنگ دار فراهم کرد و به قول خودش بنای اعیانی و«قولچوماقی »گذاشت و سرکشی پیشه کرد و از دادن مالیات سرپیچی نمود  و با مأموران دولتی در افتاد.ولی  خیلی زود روزگارش به پریشانی کشید و زندگی در ایران برایش سخت گردید؛ ناچار به همراه برادرش به قفقاز رهسپار شد و بعد ها در شهر کتایس (= تفلیس ،پایتخت گرجستان)مقیم گردید واندک سرمایه ای به هم زد.

جالب است بدانیم که این دو برادر اولین ایرانیانی بوده اند که به این شهر قدم گذاشته اند . امّا بعد ها کارگران ایرانی برای کشیدن راه آهن به آن شهر هجوم آوردند ومیرزا اسد الله خان ناظم الدوله که قونسولگری تفلیس را داشت، زین العابدین را به عنوان «ویس قونسولی»(نایب قنسولی) برگزید. امّا چون بیش از اندازه به هم وطنان خود قرض داد ،تمام سرمایه ای را که اندوخته بود،تلف کرد و باز به ناچار دست خالی از آن شهر مهاجرت نمود و در قریم (= کریمه) ساکن گردید و بعدها در«یالتا»( شهر یلاقی امپراطور روس)مقیم شد و کم کم کارش بالا گرفت . به حدّی که سرو کارش با امرا و درباریان واهل دیوان افتاد وحتی به امپراتریس معرفی گردید و به لقب «تاجر راست گوی ایرانی»مفتخر گشت.

دراین زمان به اصرار زیاد از او خواستند که تابعیّت روس را بپذیرد ، تا از مزایای بیشتری برخوردار گردد و او نیز که از قونسولگری استانبول  اذیّت ها دیده بود قبول تابعیّت کرد.زین العابدین بعد ها در استانبول ازدواج کرد و همسر خود را به «یالتا» آورده از او صاحب سه فرزند شد. امّا عشق به وطن او را لحظه ای آرام نمی گذاشت و پیوسته از این که «طوق لعنت تبعیّت اجنبی» را به گردن آویخته و به میهن ودین خود خیانت ورزیده بود، خود را سرزنش می کرد وبالاخره تصمیم گرفت مغازه وکالای خود را به بهای اندک بفروشد و به استانبول برود. وی سال ها با تابعیّت روس در آن جا زندگی کرد و به حج رفت. تا این که به کمک میرزا محمود خان علاء الملک سفیرکبیرایران در عثمانی تقاضای ترک تبعیّت از روسیه نمود و این کار دشوار که به نظر غیرممکن می آمد به دست پرنس ارفع الدوله انجام یافت و پس ازچهارسال دوندگی درروز هشتم فوریه 1904(ذی القعده 1321)ازتابعیّت روس درآمد.3

زین العابدین از این واقعه به تولدی دوباره تعبیر می کند. وی تا پایان عمر در ترکیّه اقامت گزید و با شوق وعلاقه ی وافر در راه خدمت به وطن از راه قلم به مبارزه پرداخت و مقالات سودمندی در روزنامه های «شمس»استانبول و«حبل المتین»کلکته نوشت4.

این مرد اصلاح طلب و میهن دوست سرانجام درسال 1328(ه.ق.) درهفتادوسه سالگی دراستانبول رخت به سرای باقی کشید5.

جلد اوّل سیاحت نامه بدون نام مؤلّف چاپ ومنتشر شد وتا پانزده سال 6کسی از نویسنده ی واقعی این کتاب اطّلاعی نداشت واین انگیزه ای شد که بعد ها افرادی هوس کنند تا آن را به نام خود کنند و حتی بعد از آن که حاجی زین العابدین مراغه ای نام خود را فاش کرد «خیلی ها باور نکردند که چنان کتاب پرمغزی از خامه ی یک بازرگان ساده بیرون آمده باشد وبرخی از دشمنانش چنین گفتند که بخش یکم را میرزا مهدی خان یکی از نویسندگان روزنامه ی «اختر» نوشته و به چاپ رسانیده وپس از مرگ او حاجی زین العابدین بخش های دوم وسوم را نوشته وهمه را به نام خود خوانده»7 امّا جای تردید نیست که نویسنده ی هر سه جلد سیاحت نامه حاجی زین العابدین مراغه ای است. هر چند ممکن است نویسندگان آگاه دیگری وی را در این راه یاری کرده باشند.8

امّا پرسش این جاست که چرا حاجی زین العابدین در همان جلد اوّل نام خود را نیاورده است؟از خلال نوشته های وی       می توان دو دلیل برای این کار بیان کرد:

اوّل این که در آن دوره ی خوف و وحشت، اگرحکومت استبدادی درمی یافت که مؤلّف این کتاب کیست هرآینه اورا دستگیر ونابود می کرد. چنان که در کتاب آمده است:«از جانب میرزا علی اصغر خان ،صدر اعظم سابق،در اتهام تألیف این کتاب به اخذ وگرفتاری چند نفر حکم صادر شد.در دست هرکس کتاب ابراهیم بیگ را می دیدند به اخذ جریمه ،زحمت وخسارت می دادند. همواره دل نگارنده در پیچ وتاب و عذاب بود که چرا بندگان خدا به سبب من آزار ببینند و خسارات کشند؟» 9

و دیگر آن که نویسنده در سرتاسر کتاب خویش دم از حبّ وطن وتلاش برای آبادی آن می زد و این در حالی بود که خود تابعیّت روس را پذیرفته بود و «از این تناقض قول با فعل در پیش وجدان خود شرمنده بود و بین الناس منفعل».امّا درسال1321(هـ.ق.)که ترک تابعیّت او قبول شد،ونیز دوران وحشت استبداد سپری شده بود ،نگارنده با «کمال افتخار و آزادی»خود را به مردم معرّفی کرد.

موضوع کتاب:

ابراهیم بیگ فرزند یک تاجر ایرانی است که به مصر رفته است و ثروتی کلان اندوخته. امّا «در تعصّب ملی چندان سخت است که در ظرف چندین سال یک کلمه عربی با کسی حرف نزد و بلکه نخواست یاد بگیرد»ابراهیم بیگ که جوانی با هوش، غیرتمند و متدیّن و باسواد است در چنین فضایی بزرگ می شود واو نیز همانند پدربه ایران عشق می ورزد ودر عالم خیال آن را بی نقص ترین وبهترین جای دنیا می داند. به گونه ای که حاضر نیست هیچ خبر ناگواری راجع به ایران را بپذیرد وحتی بشنود ودر عوض هر سخن واهی امّا امیّد بخشی درباره ی ایران را مشتاقانه می شنود و می پذیرد و به گوینده اش صله وپاداش می دهد.

ابرهیم بیگ در بیست سالگی پدرش را از دست می دهد. پدر در هنگام مرگ به فرزندش نصیحت می کند که تا سی سالگی به سیر وسیاحت برود ودرهر شهری چند روزی بماند و وضع معیشت وبازرگانی آن جا را بررسی کند و« به هر بلد که می رسد تاریخ ورود وخروج خود را با تمامی مشهودات یومیه در دفتر بغل خود یادداشت کندکه وقتی می رسد که به کار آید.»

ابراهیم بیگ بعد از مرگ پدر به قصد زیارت مرقد امام هشتم (ع)و به شوق دیدار ایران به همراه لـله اش ،یوسف عمو،از راه عثمانی رهسپار ایران می شود .سرراهش،در شهر استانبول ، به منزل نویسنده ی داستان (زین العابدین)می رسد ونسخه ای «ازکتاب احمد» (تألیف عبدالرحیم طالبوف)را می بیند و می خواند امّا از انتقادات مستدل نویسنده ی کتاب دل آزرده می شود واو را بد بین و بی اطلاع و بیگانه از اوضاع ایران می خواند.

ابراهیم بیگ در ادامه ی سفر به قفقاز می رسد و نخستین بار حال و روز غم انگیز و اسف بار ایرانیان مهاجر را از نزدیک      می بیند ودر می یابدکه همگی از ظلم بیگلربیگی وداروغه وکد خدا گریخته اند ودرغربت به گل کشی و فعلگی مشغولند امّا به خود دلداری می دهدکه این جا غربت است ودرسرزمین اصلی آسایش و رفاه حکم فرماست.و با این خود فریبی به خاک ایران پا            می گذارد و در هر قدم با ناروایی و مصیبتی جدید روبه رو می شود. برای او پذیرش این حقیقت بسیار تلخ و ناگوار است و حاضر به قبول وضع موجود نیست .بدین خاطر به هر شکل ممکن سعی در تغییر آن دارد و به دنبال راه چاره است . ابراهیم بیگ می کوشد از مردم عامی کوچه وبازار گرفته تا اعیان و وزرا را به وظیفه ی ملّی و دینی و وجدانی خود آشنا کند.امّا این تلاش،بی پاداش می ماند و حتی به آزار و اذیّت و دشنام قهرمان داستان می انجامد.چرا که در ایران منطق«به من چه؟»حکم فرماست وکسی به فکر اصلاح امور نیست. عاقبت ،ابراهیم بیگ،سرخورده و ناامید باکوله باری از اندوه ودرد به استانبول برمی گردد و دفترچه ی خاطراتش را به        زین العابدین مراغه ای می دهد تا بخواند واو نیز همه ی مطالب را برای خوانندگان بازگو می کند.

در استانبول ابراهیم بیگ در جدالی لفظی بسیار برآشفته می شود وناخواسته موجب آتش سوزی اتاق صاحب خانه می گردد وخود نیز درآتش می سوزد. اهل خانه با هزار زحمت او را نجات می دهند. امّا آتش بیرون وآتش حسرت درون اورا ازپادرمی آورد.

جلد دوم کتاب سیاحت نامه که باعنوان فرعی«یا بلای تعصّب او»همراه است.به روایت یوسف عمو،لـله ی ابراهیم بیگ،ادامه               می یابد:خانواده ی ابراهیم بیگ او را به مصر برمی گردانند و برای مداوای او از هیچ کوششی فروگذار نمی کنند. امّا ابراهیم بیگ که بسیار نحیف شده از بستر بیماری برنمی خیزد . تخفیف یا تشدید مرض او به رسیدن خبرهای خوب یا بد ازایران بستگی دارد خبر پادشاهی مظفرالدین شاه و آغاز اصلاحات اجتماعی و سیاسی به زمامداری صدر اعظم امین الدوله موجب بهبودی کوتاه ابراهیم بیگ می شود.دراین مدّت کوتاه به توصیه وفشار اطرافیان وی با محبوبه – دختری از خانه زادان پدرش – ازدواج می کند. امّا باز خبر های بدی از ایران می رسد:صدراعظم برکنار می شود. گروه پیشین دوباره برسرکارمی آیند وشاه نیز به فسادهای معمول دربارتسلیم می شود واز ادامه ی اصلاحات باز می ماند .نامه ها واخباری که از ایران می رسد ابراهیم بیگ را قدم به قدم به سراشیب جنون ودق مرگی می برد وعاقبت ابراهیم بیگ می میرد و همسر وفادارش ،محبوبه،پیکر او را درآغوش می کشد واو نیز قالب تهی می کند و بدین گونه جلد دوم به پایان می رسد .

            مؤلّف، جلد سوم را بیشتر با هدف معرفی خودش و نیز برای بازگفتن برخی از نظرات و انتقادات دیگر می نویسد.وی علاوه بر مقالات واشعار پند آمیز ،داستان ابراهیم بیگ را هم ادامه می دهد.دراین قسمت یوسف عمو به رهبری پیر روشن دلی به جهان دیگر سفر می کند و در ضمن سیر وتماشایی که صحنه های آن به‌«کمدی الهی دانته» بی شباهت نیست، ابراهیم بیگ را در بهشت ملاقات می کند در این بهشت ایرانی وفضای وهم وخیال که نویسنده آفریده،باز هم بحث و مرافعه ی ابراهیم بیگ پیرامون درد های ایران با همان تعصّب و حرارت ادامه می یابد... .

            گویا زین العابدین مراغه ای در نظر داشته است که جلد چهارم کتاب را هم بنویسد. امّا اجل مهلتش نمی دهد10.   

 

 

            تحلیل داستان

            آقای محمد علی سپانلو در مقدمه ی سیاحت نامه ی ابراهیم بیگ می نویسد:«جدا از حشو و زواید، داستان سیاحت نامه ی ابراهیم بیگ از ساخت به سامان واندیشیده ای برخوردار است،عشقی سوزان محور ومحرّک داستان است عشق ابراهیم بیگ به ایران و عشق محبوبه به ابراهیم بیگ ،سودایی است تشفّی ناپذیر که فرجامی جز مرگ ندارد امّا مرگی که عشق را جاودانه می کند.تلاش بر هویّت بخشیدن به آرزوهای ملّی و میهنی ،در فضای داستانی پر شور وپرکشش ،یک پیام تاریخی می شود که از سوی ابراهیم بیگ یا زین العابدین مراغه ای برای نسل های بعدی به یادگارمی ماند.11»ودرجایی دیگرمی نویسد:«سیاحت نامه ی ابراهیم بیگ یک قصّه ی سیاسی عاشقانه است که با طنز وعصبیّت روایت می شود.داستان که با گزارش واقع گرای یک مسافرت آغاز می شود اندک اندک در انتها معنای تمثیلی می گیرد یعنی،پوسته ی حادثه ها را می شکافد و به حوادث وبازیگران خود معنایی تاریخی ویا اسطوره ای می بخشد»12

            به هیچ روی نمی توان گفت که زین العابدین مراغه ای قلم به دست گرفت تا خود را در سلک اهل ادب وهنر جا بزند؛بلکه برای انجام دادن رسالتی که به عنوان یک ایرانی آگاه به دوش خود احساس می کرد به این مهم دست یازید. او حتی به اهل قلم هشدار می دهد که :«این ایام نه آن زمان است که ارباب قلم اوقات خود را صرف ماخولیا و افسانه های واهی واراجیف بی معنی مثل گذشتگان نمایند...بلکه [باید] وظیفه ی نوع پرستی وآداب انسانیّت را به عوام بفهمانند و حالی نمایندکه مصدرتمام نیک بختی ها ،نام مقدّس وطن و حفظ آن به عموم اهل وطن واجب عینی است. »13

            در این کتاب سرگذشت قهرمانان در درجه ی دوم اهمّیّت قرار می گیرد وغرض اصلی نویسنده طرح مناظری از زندگانی مردم و انتقاد از نابه سامانی های ایران است14.نویسنده همیشه به دنبال بهانه ای است که معایب ایران عصر قاجاری را باز گوید وسیر منطقی داستان وحوادث تاریخی ایران دست آویز این هدف است.

            نثر سیاحت نامه       

            زین العابدین مراغه ای در مقدّمه ی کتابش می نویسد:«از فواید دیگرش (نوشتن سیاحت نامه)سرمشق اختصار وساده نویسی مطالب است با زبانی که مقبول خاص وعام باشد که با سواد وبی سواد بتوانند عبارات او را تمیز بدهند ودر مطالعه اش ماحصل کلام را فهم نمایند. ابداً واجب نشده که در تحریر، کلمه ی عروس به داماد ختم شود.وجود را بی ذیجود هم می توان نوشت،واصل را هیچ لازم نیست با حاصل نگاشت.اگرچه این ساده نویسی در سبک ایرانیان تازگی دارد ولی مقتضای زمان ما ساده نویسی است باید ادبای ایران که در قلم واظهار افکار با هنر هستند بعد از این هم حبّ وطن را نظماً و نثراً ّبا کلمات واضحه وعبارات ساده به خاص وعام تقدیم نمایند[و] مؤسس ومهیّج ومشوّق ساده نویسی شوند.»15

               گفتار فوق به روشنی نظر مؤلّف کتاب و بالمآل طرز نگارش سیاحت نامه را آشکار می کند.وی که به اعتراف خود «معانی وبیان و منطق وبرهان نخوانده وعلوم وادبیّات ندیده»ادعای ادیب بودن ندارد وحتی سرگرم شدن مفرط به صنایع لفظی را نکوهش   می کند،خود نیز در سراسر کتاب از تکلّف وتصنّع دوری جسته و تنها زمانی که مصرع یا بیت یا سخنی خوش می نشسته ،آن را به کار برده است.تنها مشکل کتاب وجود برخی لغات وترکیبات ترکی استانبولی واحیاناً روسی است که به سبب اقامت طولانی او در خاک روس وعثمانی در نگارش او راه یافته است ونیز تأثیر زبان مادری او ـ آذری ـ در متن سیاحت نامه مشهود است.با این حال کتاب سیاحت نامه چنان ساده وروان نوشته شده است که هر خواننده ای را جذب می کند به ویژه که چاشنی طنز وطیبت ،شیرینی کتاب را دوچندان کرده است.مطالعه ی این اثر ارجمند را به خوانندگان گرامی توصیه می کنیم.

             اکنون به اختصار نکاتی چند درباره ی درس «حاکم وفرّاشان»که در کتاب ادبیات فارسی سال اول دبیرستان آمده ذکر می شود:

 

  •  ماجرای «حاکم وفرّاشان»در شهر «شاهرود بسطام» اتفاق می افتد.

         •  «آقا رضا»فرزند یکی از تجار شاهرودی است که با پدر ابراهیم بیگ دوستی دیرینه داشته است.وی در طول اقامت ابراهیم بیگ در شاهرود او را در شهر و مکان ها ی عمومی گردش می دهد.

         • آستین عبا را بپوش:دستت را درآستین عبایت کن. مرتّب ومنظّم بایست.

        • رسیده بود بلایی... مصراعی از آصفی هروی است . بیت کامل درمجالس النفائس و امثال وحکم دهخدا چنین آمده است:

           نریخت درد می ومحتسب زدیر گذشت                          رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت16

     •فراش باشی: سرخدمت کار – رئیس پیش خدمتان.

     •میر آخور: سردار کارکنان اصطبل پادشاهی – داروغه ی اصطبل – آخور سالار

      •تفنگ دار باشی: از مناصب قشون در دوره ی قاجاریه – رئیس نگهبانان.

       • متأسفانه درس«حاکم وفرّاشان»ویراستاری فنّی نشده است . برای مثال ، تمام درس در یک بند (پاراگراف)گنجانده شده است. درصورتی که باید به چندین پاراگراف تقسیم می شد، به خصوص که شکل گفتگو دارد.یا،در یک جا «نقطه»ی پایان جمله در داخل گیومه ودر جای دیگر بیرون از گیومه قرار داده شده است.امید است در چاپ های بعدی این نقیصه اصلاح شود.

            مطلب را با ذکر قسمتی دیگر از کتاب سیاحت نامه که بی ارتباط با درس « حاکم وفرّاشان »هم نیست به پایان می بریم:

            ...ناگاه از طرف دیگر صدای دور باش بلند شد از بانگ فرّاشان که «چشم بپوش، برگرد،بالا برو،پایین بیا» گوش آسمان کر می شد .دیدم از دوطرف صف  فرّاشان است که می آیند . همان طورکه در شاهرود دیده بودیم ،در میان صفوف فرّاشان کالسکه ای در حرکت بود.دیدم مردم رو به دیوار کرده ایستادند . در شاهرود این تشریفات  را یادگرفته امّا رو به دیوار کردن را ندیده بودم . خلاصه به مردم تبعیّت نموده روی به دیوار کردیم. آستاری [ظ:پشت] روی به طرف کالسکه ایستادیم. چون که به یوسف عمو در شاهرود تعلیم داده بودند که در آن حال رکوع نماید ، یعنی خم شود.بی چاره روی به دیوار کرنش کرده معلوم است پشت به خانم بود. فرّاشان خیال کردند که این استهزا می کند، مخصوصاً طرف وارون را به خانم نشان می دهد.من هم رو به دیوار ایستاده بودم . یک وقت دیدم که بزن بزن است . به سر وصورت بی چاره ،یوسف عمو، هی مشت وسیلی وچوب است که از در ودیوار فرومی ریزد. بی چاره هی داد می زند:«بابا چرا می زنید ،تقصیر من چیست؟»

من هم پیش رفته ،گفتم :«بابا آخر مسلمانید ،این غریب بی چاره را چرا می زنید؟»

گفتند:«این پدر سوخته به شاه زاده خانم بی ادبی کرده ،هی پدر سوخته ی مادر...».

کالسکه گذشت، فرّاشان ماندند که یوسف عمو را ببرند من با خود در اندیشه ام که خدایا چه کنم؟ به این و آن بنای عجز ولابه گذاشتم ،که« بابا جان به خدای تعظیم کرده» .دیدم به جایی نمی رسد. یک دفعه به خاطرم آمد که در این گونه موارد بنا به عادت زشت این مملکت پول ،حلّال همه ی مشکلات است.یواشکی پنج قران درآوردم ،محض دیدن پول اختیار از دستشان رفت . چون موم نرم شدند.وآن مبلغ را از دستم گرفته در رفتند، ماهم خلاص شدیم.17

  پی نوشت:

1- ر.ک. سیاحت نامه ی ابراهیم بیگ،زین العابدین مراغه ای،به کوشش م.ع.سپانلو،تهران،نشر اسفار،چاپ اوّل1364،مقدّمه،ص دو

2- همان،صص دو - چهار

 3- در کتاب از صبا تا نیما(ص306)روز نهم فوریه آمده است. در حالی که به نصّ صریح کتاب سیاحت نامه (ص427) روز هشتم صحیح است.

4- با استفاده از جلد سوم سیاحت نامه،صص430- 420

5- از صبا تا نیما ،یحیی آرین پور،تهران،انتشارات زوّار،چاپ چهارم1372،جلد1،ص306

6- در مقدّمه ی جلد سوم آمده است:«این قاعده ی کلیه است که در دیباچه ی هر کتاب مختصر ترجمه ی حال مؤلّف و اصل ونسب آن و سبب تألیف کتاب نوشته می شود.چنان چه برقارئین محترم پوشیده نیست از طبع جلد اوّل این سیاحت نامه تاکنون که دوازده سال است این قاعده مراعات نشده ... ». ودر پایان جلد سوم آمده است:«جلد سیوم سه سال بود که تحریر شده بود ولی در طبع تأخیر شد.»و چون سال انتشار جلد سوم 1327 است باید شروع جلد سوم 1324 باشد.با این مقدّمه می توان نتیجه گرفت که جلد اوّل حدوداًسال1312ه.ق. منتشر شده است ودر این پانزده سال جز معدودی از دوستان ،کسی مؤلّف سیاحت نامه را نمی شناخته . مؤلّف محترم «از صبا تا نیما»به این نکته توجّه نداشته اند و همان دوازده سال را ذکر کرده اند.

7- از صبا تا نیما،ج1،ص306

8- همان ،ص307

9- سیاحت نامه،ص420

10- همان ،ص589

11- همان،مقدّمه،ص نه

12- همان ، ص هفت

13- همان ، ص433

14- از صبا تا نیما،ج1،ص310

15- سیاحت نامه،ص432

16- امثال وحکم ،علی اکبر دهخدا،تهران،انتشارات امیرکبیر،چاپ هفتم1370،ج2،ص868//مجالس النفائس،امیر علی شیر نوایی،به همّت علی اصغر حکمت،تهران،انتشارات منوچهری،چاپ اوّل1363،ص58 ،پاورقی. مصراع اوّل این بیت در مجالس النفائس به صورت های دیگر نیز آمده است که هر کدام قابل توجّه است:

   نریخت دردی می محتسب ز دیر گذشت...ص58

  بریخت خم می و محتسب ز دیر گذشت...ص231

17- سیاحت نامه،ص100


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





PostRateBlock
امتیاز : نتیجه : امتیاز توسط نفر مجموع امتیاز :

/endPostRateBlock
OnlyMorePostBlock
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
/endOnlyMorePostBlock
برچسب ها : <-TagName-> ,
بازدید :
تاریخ : سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:, زمان : 19:2 | نویسنده : وحید | لینک ثابت | (نظر)

RelatedPostsBlock
مطالب مرتبط

/endRelatedPostsBlock
آخرین مطالب ارسالی
CommentBlock
ارسال برای این مطلب
این توسط [Comment_Author] در تاریخ [Comment_Date] و [Comment_Time] دقیقه ارسال شده است

[Comment_Gavator]

[Comment_Content]


[Comment_Form] [Comment_Page]

/endCommentBlock
BlockDown
پشتیبانی

قدرت گرفته از: blogfa
ترجمه شده توسط : اینـتر وب

/endBlockDown
صفحات سایت
تعداد صفحات : <-BlogPageCount->
<-BlogPage->